مقاله فلسفه هنر از ديدگاه اسلام تحت word
.
اطلاعات کاربری
درباره ما
دوستان
خبرنامه
آخرین مطالب
لینکستان
دیگر موارد
آمار وب سایت

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

  مقاله فلسفه هنر از ديدگاه اسلام تحت word دارای 31 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله فلسفه هنر از ديدگاه اسلام تحت word   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله فلسفه هنر از ديدگاه اسلام تحت word

فلسفه هنر از دیدگاه اسلام  
بینش فلسفی درباره هنر  
مسئله دوم: انسان و اثر هنری  
هنر پیرو، هنر پیشرو  
منابع  

فلسفه هنر از دیدگاه اسلام

از دیدگاه اسلام هنر باید پیشرو باشد. به وجود آورندگان آثار هنری پیرو، آگاهانه یا ناآگاهانه وظیفه خود را در آن می‏بینید که بر اساس خواسته‏های مردم حرکت کنند و مردم را وادار می‏نمایند که از اثر هنری آنان لذت ببرند و کاری با این ندارند که بر آگاهی و شایستگی و بایستگی مردم افزوده شود ولی هنر پیشرو با یک اثر هنری کلاس درس برگزار می‏کند و با تصفیه واقعیات جاری و استخراج حقایق ناب از میان آنها، آثار هنری را در مسیر حیات معقول قرار می‏دهد

دوشادوش جریان نگرش‏های علمی محض در واقعیات طبیعی و انسان سه نوع بینش و آگاهی لازم نیز وجود دارد که نگرش‏های علمی ما را از محدودیت و رکود جلوگیری می‏نماید. این سه نوع بینش عبارتند از

1 ـ بینش نظری

2 ـ بینش فلسفی

3 ـ بینش مذهبی

بنابراین، ما با چهار نوع نگرش و بینش وارد میدان معرفت گشته و ارتباطات خود را با جهان واقعیت‏ها تنظیم می‏نماییم
1 ـ نگرش‏های علمی محض عبارتست از: تماس مستقیم با واقعیات به وسیله حواس و دستگاه‏هایی که با کوشش و انتخاب خودمان برای توسعه و عمق بخشیدن به ارتباطات خود با واقعیات، ساخته و مورد بهره‏برداری قرار می‏دهیم. هر یکی از رشته‏های علوم به وسیله قوانین و اصول مخصوص به خود، چهره‏هایی از واقعیات را برای استفاده در حیات انسان‏ها نشان می‏دهند و راه ارتباط و تصرف در واقعیات را پیش پای ما می‏گسترانند. البته پیرامون تعریف مسئله علمی و شرایط آن، مباحث متعددی وجود دارد که در اینجا مورد بررسی ما نیستند

2 ـ بینش‏های نظری: هر یک از رشته‏های علوم روشنایی‏ها دارد و تاریکی‏ها و نیمه روشنایی‏ها. آن قسمت از مسائل علمی که در حال نیمه روشنایی است، مسائل نظری علوم را تشکیل می‏دهند، مانند اینکه آیا الکترون‏ها موجند یا جرم؟ این مسئله در فیزیک امروز به حالت نظری وجود دارد، یعنی نه موج محض بودن الکترون‏ها صد در صد روشن شده است و نه جرم محض بودن آنها، زیرا الکترون‏ها هر دو خاصیت را از خود بروز می‏دهند
3 ـ بینش‏های فلسفی: بر سه نوع مهم تقسیم می‏شوند

قسم یکم: عبارتست از مقداری آگاهی‏های کلی درباره محصولات و نتایج و مبادی اوّلیه علم. در حقیقت بینش‏های نظری در میان نگرش‏های علمی و این قسم مسائل فلسفی قرار گرفته‏اند. برای پیشبرد و توسعه بینش‏های فطری از این آگاهی فلسفی می‏توان استمداد کرد و بهره‏برداری نمود. چنانکه بینش‏های نظری، می‏توانند برای روشن ساختن قسمت تاریک مسائل علمی کمک نموده، تکلیف آن را روشن بسازند

قسم دوم: آن مسائل است که از ارتباط ذهن آدمی با هستی بوجود می‏آیند، خواه به عنوان مبانی کلی علوم و یا نتایج مسائل علمی منظور بوده باشند و خواه رابطه‏ای با آنها نداشته باشند

قسم سوم: عبارتست از مسائل ارزشی والا که اصول اساسی “باید”ها و “شاید”های انسان و واقعیت کل هستی را تشکیل می‏دهند

4 ـ بینش مذهبی: عبارتست از شناخت و پذیرش واقعیات و عمل مطابق آن شناخت و پذیرش با در نظر داشتن اینکه آن شناخت و پذیرش و عمل جنبه تکلیفی در مسیر هدف اعلای حیات دارد. هدف اعلای حیات عبارتست از “آرمان‏های زندگی گذران را با اصول “حیات معقول” اشباع نمودن و شخصیت انسانی را در تکاپو به سوی ابدیت که به فعلیت رساننده همه ابعاد روحی در جاذبه پیشگاه الهی است به ثمر رسانیدن” هدف اعلای حیات، زندگی انسان را با این خصوصیت مشخص می‏سازد: “تکاپوئی است آگاهانه، هر یک از مراحل زندگی که در این تکاپو سپری می‏شود، اشتیاق و نیروی حرکت به مرحله بعدی را می‏افزاید و شخصیت انسانی رهبر این تکاپو است ـ آن شخصیت که لطف ازلی سرچشمه آن است، گردیدن در بی‏نهایت گذرگاهش، ورود در جاذبه پیشگاه ربوبی کمال مطلوبش.”
اگر درست دقت شود خواهیم دید که این بینش مذهبی همه نگرش‏های علمی و نظری و فلسفی را که تکاپو در مسیر “حیات معقول تکاملی” هستند، معنایی معقول می‏بخشد و همه آنها را نوعی از عبادت می‏داند که در تعریف هدف اعلای حیات، تکاپو برای ابدیت نامیده شده و از آیه قرآنی “و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون” “جن و انس را نیافریدم مگر برای اینکه مرا عبادت کنند.” استفاده شده است

به عبارت دیگر بینش مذهبی عامل ارتباط معقول و مشهود میان نگرش‏های علمی و بینش‏های نظری و بینش‏های فلسفی با جان هدفجوی آدمی است، جز بینش مذهبی هیچ یک از نگرش‏ها و بینش‏ها توانایی بلند کردن انسان را از دامان دایه طبیعت ندارد

با هر چه بنگریم جز این نیست که وسایل درک را از طبیعت گرفته و آن را مانند نورافکن به چهره‏های گوناگون طبیعت روشن نموده‏ایم. در صورتیکه دین با این تعریف کاملاً سازنده که ذیلاً می‏آوریم، آگاهی از جان را متن خود قرار می‏دهد و جان که پل طبیعت و ماورای طبیعت است همه نگرش‏ها و بینش‏ها را در راه هدف اعلای حیات استخدام می‏نماید

چیست دین؟ برخاستن از روی خاک تا که آگه گردد از خود جان پاک بینش‏های مذهبی در هنر عبارتست از شناخت هنر و بهره‏برداری از نبوغ‏های هنر در هدف معقول و تکاملی حیات که رو به ابدیت و ورود در پیشگاه آفریننده نبوغ‏های هنری و واقعیت‏ها است

هنر نیز که یکی از نمودها و جلوه‏های بسیار شگفت‏انگیز و سازنده حیات بشری است، قابل بررسی از دیدگاه نگرش‏ها و بینش‏های چهارگانه می‏باشد

1 ـ نگرش علمی محض که عبارتست از بررسی‏های عینی نمود هنری از دیدگاه تحلیلی و ترکیبی و محتوای مستقیم و غیرمستقیم آن

2 ـ بینش‏های نظری که عبارتست از بررسی‏های مربوط به تعیین دخالت احساس شخصی هنرمند در اثر هنری در برابر دخالت واقعیاتی که میدان کار هنرمند و نبوغ اوست

3 ـ بینش‏های فلسفی عبارتست از یک عده مسائل کلی که در عوامل زیربنایی و نتایج و شناخت هویت خود هنر و نبوغ بوجود آورنده آن، مطرح می‏گردند

4 ـ بینش‏های مذهبی در هنر عبارتست از شناخت هنر و بهره‏برداری از نبوغ‏های هنر در هدف معقول و تکاملی حیات که رو به ابدیت و ورود در پیشگاه آفریننده نبوغ‏های هنری و واقعیت‏ها است، ما در این بحث دو بینش فلسفی و مذهبی هنر را مطرح می‏کنیم و امیدواریم این مبحث بتواند مقدمه مفیدی برای بررسی‏های عالی‏تر درباره دو نوع بینش بوده باشد

بینش فلسفی درباره هنر

این بینش را می‏توان در چند مسئله مطرح نمود

مسئله یکم: به استثنای هنرمندان آگاه از هویت و عظمت‏های هنر، اکثریت قریب به اتفاق مردم، آثار و نمودهای هنری را به عنوان یک پدیده ثانوی می‏نگرند که می‏تواند دقایق یا ساعت‏هایی آنها را به خود مشغول نماید و حس زیباجوئی آنان را هر چند بطور ابهام‏انگیز اشباع نماید، تا حدودی هم طرز تفکرات و آرمان‏ها و برداشت‏های هنرمند را از واقعیت‏های محیط و جامعه خود نشان بدهد

اکثر تماشاگران نمودهای هنری چه در مغرب زمین و چه در مشرق زمین، از تماشای آن نمودها جز احساس شورش و تموّج حوض درون خود، بهره‏ای دیگر نمی‏برند. کاری که اثر هنری در درون این بینندگان انجام می‏دهد، درست مانند این است که شما چوبی به دست گرفته، محتویات یک حوض پر از آب و اشیاء گوناگون را که در آن ته‏نشین شده است، به حرکت و تموّج در آورید، ناگهان یک کهنه پاره از کف حوض بالا می‏آید و لحظاتی روی موج حرکت می‏کند و سپس ته‏نشین می‏شود. تخته که در کف حوض به لجن چسبیده بود، با به هم زدن آب حوض از لجن رها می‏شود و بالا می‏آید و شروع به چرخیدن می‏کند و بدین ترتیب لجن و کهنه پاره و تخته و دیگر اشیاء بی‏قیمت و باقیمت، درهم و برهم به حرکت می‏افتند. این شورش و بهم‏خوردگی تنها می‏تواند احساس یکنواختی زندگی را که ملالت‏آور است، مبدل به تنوعی موقت نماید، ولی پس از آنکه چوب را از تحریک آب حوض بازداشتید، همان محتویات شوریده ته‏نشین می‏شوند و بار دیگر حوض همان وضع نخستین خود را پیدا می‏کند. این گونه برخورد و برقرار کردن رابطه که مردم معمولاً با نمودهای هنری دارند، مسئله‏ای است، و علاقه خود بوجود آورنده هنرها به برخورد و ارتباط مزبور با آثار هنری آنان، مسئله دیگری است، تاکنون احساس لزوم آموزش و تربیت انسانی از نمودهای هنری برای اکثریت مردم یک تکلیف و احساس ضروری تلقی نشده است. و این به عهده رهبران و مربیان جامعه است که با تعلیم و تربیت صحیح ضوابط یک نمود هنری سازنده و طرز برداشت و بهره‏برداری و نمودهای هنری را در مراحل مختلف و موقعیت‏های گوناگون مردم از نظر شرایط ذهنی در مجرای آموزش قرار بدهند

اما علاقه خود بوجود آورنده اثر هنری به شورش‏های درونی محض چنانکه در مثال فوق دیدیم، فوق‏العاده اسف‏انگیز است، به این معنی که بسیار جای تأسف است که یک هنرمند نابغه همه نبوغ و انرژی‏های روانی و عصبی و ساعات عمر گرانبهایش را صرف شورانیدن بی‏نتیجه درون مردم نماید و از این راه تنها به جلب کردن شگفتی‏های مردم قناعت بورزد. من نمی‏گویم تحسین و تمجید و تشویق و قدردانی ارزشی ندارند، بلکه می‏گویم این یک ارزش نهایی و پاداش واقعی برای هنرمند نیست که چند عدد “بَه بَه” و “آفرین” پاداش واقعی تحول نبوغ و حیات پرارزش جان هنرمند به یک اثر هنری بوده باشد. اگر شورش درون تماشاگران و تحیر آنان در برابر یک نمود هنری مقدمه‏ای برای دگرگونی تکاملی تماشاگران و بررسی‏کنندگان نباشد، چیزی جز پدیده‏های روانی زودگذر نیستند. ما نباید عاشق و شیفته حیرانی و شگفتی و شورش درون مردم شویم که آنان آگاهانه یا ناخودآگاه رفع تشنگی روحی خود را در آب حیاتی می‏بینند که از قعر و روان نوابغ و هنرمندان جاری می‏شود

یادت به خیر مولوی

طالب حیرانی خلقان شدیم دست طمع اندر الوهیت زدیم

در هوای آنکه گویندت زهی بسته‏ای بر گردن جانت زهی

این به عهده رهبران و مربیان جامعه است که با تعلیم و تربیت صحیح ضوابط یک نمود هنری سازنده و طرز برداشت و بهره‏برداری و نمودهای هنری را در مراحل مختلف و موقعیت‏های گوناگون مردم از نظر شرایط ذهنی در مجرای آموزش قرار بدهند

آقایان هنرمندان نابغه، شما آن آزادی غیرقابل توصیف را که در هنگام به وجود آوردن یک اثر هنری عالی در درون خود دیده‏اید که فقط خود شما می‏توانید عظمت آنرا درک کنید، برای پس از ظهور و بوجود آمدن آن اثر نیز که برای مردم مطرح خواهد گشت، حفظ نمائید. این جمله را می‏گویم اگر چه ممکن است برای بعضی از متفکران علمی و هنری قابل هضم و پذیرش نبوده باشد: “آن نوع آزادی که در هنگام اکتشاف یک مجهول علمی و فعالیت نبوغ هنری در مقدمه انتقال به واقعیت تازه، در درون محقق و هنرمند شکوفان می‏شود، از نظر عظمت و ارزش روانی اگر بالاتر از واقعیت کشف شده و اثر هنری بوجود آمده، نبوده باشد یقینا کمتر نیست. شما عاشق شگفتی و حیرانی مردم نباشید، شما خود را رودخانه‏ای فرض کنید که یک واقعیت مفید مانند آب حیات از رودخانه درون شما به مزرعه معارف مردم جامعه، سرازیر می‏شود.”

مسئله دوم: انسان و اثر هنری

می‏دانیم که اگر با عظمت‏ترین اثر هنری را در برابر دیدگان سایر جانداران قرار بدهیم. اندک بازتاب و تأثری از خود نشان نخواهند داد، بعنوان مثال: یک تابلوی هنری که در همه دنیا بی‏نظیر باشد، اگر این تابلو در روی مقوائی کشیده شده باشد، برای جانداری به نام موریانه غذای خوبی خواهد بود به همان خوبی که یک قطعه مقوای بی‏خط و نقش و یا دارای سطحی که مرکب روی آن ریخته شده باشد و یا مورچه‏ای که بیفتد داخل مرکب و سپس روی آن مقوا راه برود. موریانه همه این مقواها را خواهد خورد. همچنین دیگر نمودهای هنر، چنانچه به وجود آورنده همه آنها انسان است، بهره‏برداری کننده از آنها هم انسان می‏باشد. به عبارت دیگر یک نمود هنری جایگاه تلاقی روحی بزرگ که دارای نبوغ هنری است با دیگر ارواح انسان‏هاست که این تلاقی، هم باید برای روح بزرگ هنرمند مفید باشد و هم برای روح تماشاگر

فایده هنر برای روح هنرمند این است که با علم به اینکه انسان‏هایی به اثر هنری او خواهند نگریست و رشد و کمال و یا سقوط آن انسان‏ها در خود هنرمند نیز اثر خواهد کرد، همه استعدادهای مغزی و اعماق و سطوح روح خود را به کار می‏اندازد، تأثر و انگیزه تحول به رشد و کمال را به آن انسان‏ها که خود جزئی از آنان می‏باشد، تحویل بدهد، فایده هنر برای انسان‏های تماشاگر در صورتی که از اعماق روح هنرمند توصیف شده برآید، فایده آب حیات برای حیات خواهد بود

برگردیم به اصل مبحث، گفتیم که هنر فقط برای انسان مطرح است یعنی فعالیت‏های روانی و ساختمان مغزی بشری طوری تعبیه شده است که هنری برای او مطرح است. جای شگفتی است که نوع انسانی با این همه عظمت‏هایی که در بوجود آوردن آثار هنری یا در بهره‏برداری از آنها، از خود نشان می‏دهد، پیشتازان علوم انسانی کمتر به این فکر افتاده‏اند که درباره مختصات مغزی و روانی بشری که به وجود آورنده و درک کننده هنر می‏باشد، درست بیندیشند و در تقویت آن مختصات از راه تعلیم و تربیت‏های منطقی بکوشند، مولوی می‏گوید

تا بدانی کاسمان‏های سَمی هست عکس مُدرکات آدمی

گر نبودی عکس آن سَرو سرور پس نخواندی ایزدش دارالغرور

و می‏گوید

باده در جوشش گدای جوش ماست چرخ در گردش اسیر هوش ماست

در دیوان شمس نیز چنین می‏گوید

آوازه جمالت از جان خود شنیدیم چون باد و آب و آتش در عشق تو دویدیم

اندر جمال یوسف گر دست‏ها بریدند دستی به جان ما بر بنگر چه‏ها بریدیم

هر اثر هنری، نمودی از فعالیت ذهنی آدمی است که نبوغ و احساس شخصی هنرمند حذف و انتخاب در واقعیات انجام داده و با تجرید و تجسیم واقعیات عینی و مفاهیم ذهنی، آن نمود را بوجود آورده است، متأسفانه اهمیتی که به خود نمودها داده می‏شود و انرژی‏های مادی و معنوی که درباره خود نمودها مصرف می‏شود، درباره اصلاح و تنظیم و به فعلیت رسانیدن خود نیروها و استعدادهای مغزی و روانی صرف نمی‏شود

از مضمون این ابیات و همچنین با نظر به دلایل مقتضی که از تحلیل معرفت هنری بر می‏آید، کاملاً روشن می‏شود که قطب ذهنی و با کلمات معمولی‏تر، وضع مغزی و روانی آدمی است که پدیده هنر را با عظمت خاصی که دارد، برای انسان‏ها مطرح و قابل توجه ساخته است

هر اثر هنری، نمودی از فعالیت ذهنی آدمی است که نبوغ و احساس شخصی هنرمند حذف و انتخاب در واقعیات انجام داده و با تجرید و تجسیم واقعیات عینی و مفاهیم ذهنی، آن نمود را بوجود آورده است، متأسفانه اهمیتی که به خود نمودها داده می‏شود و انرژی‏های مادی و معنوی که درباره خود نمودها مصرف می‏شود، درباره اصلاح و تنظیم و به فعلیت رسانیدن خود نیروها و استعدادهای مغزی و روانی صرف نمی‏شود

درست است که تاکنون طرق منطقی و قابل محاسبه‏ای برای تشخیص و تقویت و به فعلیت آوردن نبوغ‏ها بدست نیامده است، ولی تردید نمی‏توان کرد در اینکه ما می‏توانیم با تعلیم و تربیت‏هایی ماهرانه که نظر عمیق به فعالیت‏های مغزی و روانی شخص دارد نه به کمیت‏ها، نبوغ را در افراد کشف و آن را به فعلیت برسانیم
حال که بشر می‏تواند نبوغ را که مهمترین معدن نهفته در درون است بکاود و از مواد پرارزش آنها استفاده نماید، چرا نیروها و استعدادهایی را که در درون عموم افراد وجود دارند، بیکار و راکد می‏گذارد و برای قابل درک ساختن هنرها و تقویت آن نیروها مورد اهمیت قرار نمی‏دهد، جای شگفتی است که با آنهمه پیشرفت‏های علمی و بروز نمودهای هنری در فرهنگ بشری، هنوز آن اهمیت که به نمودهای عینی علوم در تکنیک و هنر داده می‏شود، به منبع اصلی آنها که درون آدمی است، اهمیت داده نمی‏شود. حقیقتا هنوز مفاد ابیاتی که در چند سطر پیش متذکر شدیم از نظر روانشناسان به رسمیت شناخته نشده است!!

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید




:: بازدید از این مطلب : 68
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : علی
ت : یک شنبه 8 فروردين 1395
.
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
چت باکس
تبادل لینک هوشمند
پشتیبانی